تواننگار– مریم قمریان| زندگی برای او رنگ دیگری دارد، دنیای او آبی است، میگوید ما معلولها زندگی را آبی میبینیم چون آدمهای آسمانی هستیم، تنها دردی که دارد بی مهریهاست، آرزویش قهرمانی در المپیک است و دوست دارد همه برای رسیدن به این افتخار او را همراهی کنند.
فائزه کرمانی دختر ورزشکار اصفهانی از بدو تولد با معلولیت در ناحیه پا همراه است، اما این موضوع او را تبدیل به فردی منزوی و گوشه نشین نکرده است، برعکس، از ابتدایی نوجوانی ورزش را انتخاب کرده و خیلی زود پلههای موفقیت را هم بالا رفته است. در سالهای ورزش حرفهای چندین مدال خوشرنگ بین المللی به دست آورده است. نقره پرتاب نیزه جوانان جهان در دوبی، برنز پرتاب نیزه جوانان جهان در جمهوری چک، دو طلای نیزه و وزنه بازیهای پاراآسیایی جوانان در مالزی و نقره و برنز پرتاب نیزه و وزنه بازیهای پاراآسیایی اینچئون کره جنوبی و…
به سراغش رفتیم و پای درد و دلهای این بانوی قهرمان نشستیم تا از دغدغههایش بگوید.
چرا ورزش؟
اتفاقی نبود، این طور هم نبود که بگویم شخص خاصی باعث شد به سمت ورزش بروم. من ورزش را دوست داشتم و از بچگی هم ورزش میکردم، پدر و مادرم اما نقش زیادی داشتند. در اصل مشوق اصلی آنها بودند. شروع کردم و خدا را شکر موفق هم شدم.
با دو و میدانی شروع کردی یا رشتهای غیر از آن؟
بله با دو و میدانی، کلاً این رشته را دوست داشتم، از همان اول هم ورزش را با دو و میدانی شروع کردم. هیچ وقت به فکر عوض کردن رشتهام نبودم و نیستم، چون فکر میکنم شاخه به شاخه پریدن من را از هدف اصلیام دور میکند و به چیزی که میخواهم نمیرسم.
چقدر با مشکلاتی که دیگر معلولان از آن صحبت میکنند دست و پنجه نرم میکنی؟ رفت و آمد، تمرین و ..
خدا را شکر مشکل آنچنانی ندارم، پدر و مادرم همیشه حامی من بوده اند، همیشه راهنمایی و حمایتم کردهاند، متولی اصلی ما هم هیات جانبازان و معلولان است که همیشه پشتیبان ما بوده، اما ای کاش این حمایتها بیشتر بود، البته الان هم خوب است اما اگر بیشتر به ما ورزشکاران معلول بها داده شود باور کنید نتیجه بهتری میگیریم.
مثلاٌ کجا کم کاری شده؟
همین که زمان تمرین ما محدودیت کمتری داشته باشد بهتر است. به ما زمین تمرین بیشتری اختصاص بدهند. الان شرایط تمرینی خوب است اما کم است.
البته همین جا یک مساله دیگر را هم بگویم، من برای رفتن به تمرین کار پدر و مادرم را هم تعطیل میکنم! آنها دیگری زیادی با من دارند، چون من را به تمرین میبرند و صبر میکنند تا تمام شود و برگردم. به هر حال این هم بخشی از مشکلات ماست چون خودمان به تنهایی نمیتوانیم رفت و آمد کنیم.
هیچ وقت خسته نشدی؟ اینکه بگویی دیگر بس است؟
بعضی وقتها، اما پدر و مادرم کاری میکنند که دوباره انرژی بگیرم و بلند شوم.
در این بی توجهیها و کم کاریهایی که گفتی چه کسی مقصر است؟
نمیدانم مقصر کیست، اگر بیشتر دیده شویم انگیزه میگیریم، مطبوعات به ما اهمیت آنچنانی نمیدهند. ما زحمت میکشیم همان طور که ورزشکاران سالم تلاش میکنند، مدال آسیایی و جهانی میگیریم اما به عنوان مثال بنری که برای یک ورزشکار سالم در شهر میزنند برای ما نمیزنند، یا اینکه خبرنگاران کمتر به سراغ ما میآیند. اینها خودش میتواند انگیزه باشد که نیست.
یعنی بیشتر رسانهها را مقصر میدانی؟ البته من هم عذرخواهی کنم چون ما هم خیلی کم سراغ ورزشکاران معلول میرویم.
بله البته اختیار دارید(با خنده)،
هزینههای تمرین چطور است؟
مربی و مشاور هزینه دارد، رفت و آمد، لوازم بدنسازی.
از کجا تأمین میکنی، شخصی است دیگر؟
بله، ما البته از یک باشگاه میتوانیم استفاده کنیم اما چون محدودیت زمان و استفاده از مربی دارد من ترجیح میدهم در خانه تمرینات بدنسازیام را پیگیری کنم. لوازم بدنسازی را خودم میخرم و مربیام هم به خانه میآید. وزنه و نیزه اما در اختیارمان میگذارند که بیشتر فرسوده هستند.
معلولیت محدودیت نیست، حتماً زیاد آن را شنیدهای. این جمله را چطور تعریف میکنی؟
واقعا محدودیت نیست، ما معلولها بیشتر تلاش میکنیم و میبینید که موفق هم میشویم. حتماً زیاد دیده اید که افراد معلول در یک هنر یا ورزش صاحب موفقیتهایی شده اند.
این انگیزه و انرژی از کجا میآید؟
ببینید وقتی به عنوان یک فرد معلول در جامعه شناخته شده ای تلاشت بیشتر میشود که از افراد سالم جلو بزنی. چون یک ضعف داری و میخواهی آن را برطرف کنی. ما تلاش میکنیم که از افراد سالم بهتر باشیم. این ما را به ادامه زندگی امیدوارتر میکند.
معلولیت چه رنگی است؟
آبی، رنگ آسمان، ما آدمهای آسمانی هستیم.
دنیای آبی شما به فرقی با دنیای افراد دیگر دارد؟
دنیای افراد سالم با ما فرق دارد، ما آدمهای لطیفی هستیم، باید همه با ما بیشتر راه بیایند، اما چون ما مجبوریم همراه با دیگر افراد یک اجتماع را بسازیم باید با آنها همراه شویم، فکر میکنم افراد سالم خیلی برای معلولها اهمیت قائل نیستند.
چرا در مورد افراد سالم این طور فکر میکنی؟
چون میدانم عاطفه آنها کمتر از ماست. ما را درک نمیکنند.
هیچ وقت مدالهای شما به اندازه مدالهای ورزشکاران سالم دیده نمیشود، حتما قبول داری؟
بله همین طور است، چون ما کمتر در رسانهها هستیم. ورزش کردن سالمها هم راحتتر است. اما سختی زیادی را تحمل میکنیم، به ما کم لطفاند شاید هم حق دارند چون تعدادمان زیاد است.
تا الان کسی را به سمت ورزش تشویق کردهای؟
ببینید سخت است، اگر بخواهم کسی را به سمت ورزش هدایت کنم باید شرایط زیادی فراهم باشد، خانوادههای معلولان اکثر از نظر مالی در سطح بالایی نیستند. خدا را شکر ما شرایط خوبی داریم و دستمان به دهانمان میرسد اما همه این طور نیستند، چون ورزش برای معلولان هزینه های زیادی دارد، اول وارد ورزش میشوند و بعد کنار میگذارند، اگر کسی را وارد کنیم زیاد ماندگار نیست، البته یکی دو بار تلاشم به ثمر نشست.
الگوی خودت چه کسی بود؟
فقط میتوانم بگویم پدر و مادرم. الگوی اصلی آنها بودند، اما در جامعه ورزش معلولان هم باید از خانم منتظری و صدقی اسم ببرم، دو پیشکسوت دو و میدانی بانوان اهل تهران و تبریز. آنها واقعاً در رشد من موثر بوده اند.
بهترین هدیه ورزشیات را کی گرفتی؟
مدال برنز پرتاب نیزهام در اینچئون، این بهترین هدیهام بود. چون واقعاً برای آن زحمت کشیده بودم، لحظهای که مدال گرفتم را با هیچ وقت دیگر نمیتوانم مقایسه کنم چون واقعاً از صمیم دل خوشحال بودم که تلاشهایم به نتیجه رسید.
خاطره اولین مدالت را یادت هست؟
۱۳ سالگی، نقره پرتاب نیزه جوانان جهان در دوبی، واقعا بچه بودم، احساس خاصی نداشتم. اما جالب است بگویم، سرمربی تیم ملی به من گفت اگر مدال آوردی برو و برای خودت یک عروسک بخر. من هم بعد از مدال رفتم و یک هزارپا خریدم! هنوز هم آن را دارم. ( با خنده)
با پاداش مدالهای الان چه میکنی؟
خب الان خیلی بزرگ شدهام و همه چیز عوض شده. الان بیشتر به فکر آیندهام هستم. دوست دارم مدالهای خوشرنگ بیاورم و به بقیه معلولان هم کمک کنم.
آخرین هدفت در ورزش کجاست؟
صریح بگویم، مدال طلای المپیک ریو، این نهایت آروزی من است، البته آرزو نیست و یک هدف است و انشالله به آن میرسم. رکوردم تقریباً در حال نزدیک شدن به مدال المپیک است. اگر تمریناتم را بیشتر کنم میتوانم.
در پایان از سرمربیام آقای بهمن رضایی که الگوی یک مربی خوب است تشکر میکنم، همچنین از آقای هادی اصغرزاده و آقای مومنی دیگر مربیانم و خانم فریمانی مشاورم که واقعاً برای من زحمت کشیدند، همین طور از فدراسیون و هیات جانبازان و معلولان که از ما حمایت میکنند و مهمتر از همه پدر و مادر عزیزم.